به نام خداوند خالق زیبائی ها 
روزی که در آینه نگاه کردم چیزی در وجودم متولد شد ناگفتنی !  نموداری از هستی ، زیبائی و انسان.. 
من با تجلی این نماد ناگفتنی همزمان متولد شدم ، با هم قد  کشیدیم ، همچون دو ستاره بخت که یکدیگر را می یابند بزرگ شدیم ، پر شدیم از احساس  و شور ، از عمق وجودمان پیوندمان را فریاد کردیم و این فریاد با صدای رسای ناصر در  پایان فیلم «رابطه» پیوند خورد . سپس همدرد با ملیحه در «پرنده کوچک خوشبختی»  زندگی را خشت بر خشت ساخته و پیش بردیم ، تا زمان به تولدهای خجسته زن و شوهر  دردمند «عبور از غبار» رسید که پیوند خورد با درد پنهان و مشترک بانوی پزشک  زنان در فیلم  «زمان از دست رفته» آنگاه با فریاد عشق بابی در «عشق بدون مرز»  در ورای مرزها و بوم های دوردست ، به دنبال همیت گمشده گشتیم ، گشتیم تا تو ای  مهربان ، ای یار ، بگوئیم که می دانم که هیچگاه «بچه هاب ابدی» و مهربانی های علی  و عطوفت داداشی را فراموش نخواهیم کرد و همراه با نگاه های نگران نازنین و آرش «رویای  خیس» که ما نگران شدیم تو نیز نگران شدی و با گریه های معصومانه الناز در «خوابهای  دنباله دار» می گریستی و نیز می دانیم هیچگاه ، هیچیک از این بازتاب های دردمندانه  و حاصل کار ما را فراموش نخواهی کرد ، زیرا اینها نقطه و مرز مشترک تفکر ، احساس و  شور ما و شماست.
به امید شنیدن صداهای مظلومانه فراموش شدگان در عالم سینما . 
پوران درخشنده
بهمن ماه 1389