| 
	
  | 
     | 
     | 
     | 
     | 
     | 
     | 
     |  | 
    
      
        |    | 
          | 
       
      
         | 
          | 
          | 
          | 
       
      
         | 
       
      
      
      
        
          
            
              
                  به بهانه ی سینمای کودکی که هست و نیست ! 
  | 
               
             
            
              
                هیچ وقت فکر نمی کردم ، آرمیتای کوچک و شیطان خوابهای دنباله دار وقتی صدایش می زنند که به روی سن برود و جایزه ی بهترین بازیگریش را بگیرد ، به یاد کسانی بیافتد که حقشان پایمال شده ، کسانی که در شادی اش سهیم اند .
  | 
               
             
            
              
                | 
                   هیچ وقت فکر نمی کردم زیبا هاشمی را که من با آن همه وسواسیت و نگرانی انتخابش کردم تا نقشی خارج از آن چه هست را ایفا کند ، تا دردو تنهایی بچه های معلول را بیان کند ، آن همه از عهده ی نقشش خوب برآید و وقتی آرمیتای کوچولو صدایش می زند ، همان الناز معلول و عقب مانده به روی سن برود . 
                    و همه از تنهایی و درد الناز در مراسم بگریند ! ... پشت پرده ای که اشکها روی چشمانم گذاشته بودند ، دیدم ! ... دیدم گریه ی حضار را که چگونه تحت تاثیر الناز معلول و عقب مانده ، بودند . 
                    وقتی النازی را که با همه ی وجودم پرورش داده بودم باز به همان زیبا هاشمی زیرک برگشت و به همه گفت که چگونه به دلیل آنکه فکر می کردند او واقعا معلول است نادیده اش گرفتند ، باز هم پشت هاله ی خیس چشمانم ، بهت و تعجب حضار را دیدم . 
                    یادم آمد که باید کودکان را جدی بگیریم ... این آرمیتای کوچک یادش بود ، اما بزرگتران نه ! 
                    یادش بود النازی که در خوابهای دنباله دار می بینیم ، دارد تمام سعی اش را می کند که ما را به یاد بچه های معلول و عقب مانده ی تنها و نیازمند محبت و رسیدگی بیاندازد و این الناز ، همان زیبا هاشمی کوچک و شیطان و زیرک و کاملا سالم ، دوست و همکارش است . 
                    یادش مانده بود که او باید تحسین شود و باز هم ما یادمان رفته بود که همیشه نادیده می گیریم ... 
                    نادیده می گیریم حق دیگران را ! ... نادیده می گیریم سعی و تلاش و زحمت دیگران را ! 
                    وقتی باز فقط زیبا یادش مانده بود ، گریستم ، گریستم از اینکه سینمای کودک در اینجاست و نیست ! 
                    من هستم و نیستم ! .... خوابهای دنباله دار هست و نیست ! 
                    سنجاق پروانه ی سینه ی جهانگیر الماسی بر روی شانه ی زیبا هاشمی ، الناز خوابهای دنباله دار من ، تنها یادگار زحماتم ، زحماتمان، از این سینمای هست و نیست ، است !... 
                  پوران درخشنده 
                    
                 | 
               
              | 
         
       
       | 
     | 
    
	
	
	
	 |