یکی از بزرگترین معضلات روز جامعه مسئله طلاق عاطفی است؛ موضوعی که مدتهاست ذهن من را به خود مشغول کرده و 3سال است در حال کار کردن روی این موضوع هستم. در این مدت 4فیلمنامه نوشتهام که هیچکدام راضیام نکرده است. هر بار و پس از انجام تحقیقات و نگارش فیلمنامه وقتی کار نوشتن متن به پایان رسیده، احساس کردهام از جامعه عقب افتادهام و نتوانستم خودم را راضی کنم که چیزی را بهتصویر بکشم که جامعه از آن عبور کرده است .
در مسیر تحقیقات با نکات زیادی مواجه شدهام؛ از توقعات کاذب برخی خانمها گرفته تا تنوعطلبی آقایان و گسترش روابط فرازناشویی. واقعا تأسفبار است و بهشدت نگرانکننده. متأسفم که عدهای از آدمهای جامعه بدون اینکه ازدواج کنند با یکدیگر زندگی میکنند. یک زندگی مشترک که نه اخلاقی است و نه تعهدی در آن وجود دارد. یک نوع زندگی اشتراکی که به هیچ وجه انسانی نیست ولی متأسفانه وجود دارد و در زیر پوست شهر میتوان انعکاس آنرا مشاهده کرد .
نمیخواهم سیاهنمایی کنم، ولی وظیفه خود میدانم که از طریق این تریبون پرمخاطب اعلام خطر کنم؛ اعلام خطر از رفتارهای پرخطر جوانها و گزندی که به سلامت معنوی جامعه وارد میشود. تمام اینها را هم عواقب کاهش امید در جامعه میدانم و اینکه نسل چهارم و دهه هفتادیها با پدیدهای بهنام ناامیدی رشد کردهاند و برخی از آنها از فرط ناامیدی به سیم آخر میزنند و اینها نکاتی است که در مسیر تحقیقات به آن رسیدهام. درمورد بسیاری از مسائل بهظاهر بدیهی نیازمند خوانش مجدد هستیم چون با نسلی مواجهیم که بسیاری از آرمانها و اصول ما را درک نمیکند .
این درکنکردن هم از روی عناد نیست بلکه دلیل اصلیاش غفلت ما از آنهاست. نسلی که در بستر مناسبی پرورش نیافته و مثلا در مورد مردان میتوانم بگویم بخشی از آنها دچار رفتارهای زنانه شدهاند، یعنی آن مفهوم کلاسیک مردانگی درمورد تعدادی از افراد نسل جوان دیگر مصداق ندارد؛ مردانگی به مفهوم برعهده گرفتن مسئولیت زندگی و از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکردن و احساس تعهد نسبت به نزدیکان و خانواده. این مفهوم میان دهههفتادیها کمرنگ شده. این را هم من نمیگویم بلکه تحقیقات جامعهشناسان این موضوع را به اثبات رسانده است .
برخورد دفعی کردن هم نسخه شفابخشی برای رفع این معضل نیست. برای حل مشکل ابتدا باید درموردش به شناخت رسید و آسیبشناسی دقیق و کارشناسانهای به عمل آورد. نمیتوانیم انگشت اتهام سمت نسل جوان بگیریم و سهم خودمان در بهوجود آمدن این شرایط را انکار کنیم. این جوانها که حالا رفتارهایشان را نمیپسندیم از سرزمینی دیگر به اینجا نیامدهاند. اینها فرزندان خود ما هستند که در موردشان دچار غفلت شدهایم. وقتی مهرورزی در کانون خانواده کمرنگ میشود، چگونه میتوانیم از فرزندانی که در دل چنین خانوادههایی رشد میکنند انتظار عطوفت و انصاف داشته باشیم؟ وقتی پدر و مادر با یکدیگر محبت نمیکنند، بچهها محبت کردن را از چه کسانی باید بیاموزند؟
طلاق عاطفی سالهاست گریبان جامعه ما را گرفته است. هرکدام از ما میان دوستان و آشنایان خود افرادی را میشناسیم که از ترس آبرو، به دلایل مالی یا بهخاطر فرزندانشان، به زندگی مشترک ادامه میدهند بدون اینکه رضایتی از زندگیشان داشته باشند. در جامعهای که در حال گذر از سنت به مدرنیسم است، چقدر باید هزینه بدهیم؟ آیا در این دوران گذار بسیاری از اصول و ارزشهایمان در معرض تهدید قرار نگرفته است؟ در مواجهه با این معضلات نباید صورت مسئله را پاک کنیم. عدهای همیشه وقتی با بحرانهای اجتماعی مواجه میشوند اصطلاحا خودشان را به کوچه علی چپ میزنند. چشمهایشان را روی واقعیتهای تلخ میبندند، ولی با این کار چیزی از تلخی کاسته نمیشود .
پوران درخشنده / نویسنده و کارگردان سینما / روزنامه همشهری |