|
|
|
|
|
|
|
| |
|
|
|
|
|
|
|
چندي است كه انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس با هدف بررسي نقاط قوت و ضعف آثار سينماي دفاع مقدس و مشكلات و موانع توليد اين ژانر سينمايي گفتوگوهاي مفصلي را با اهالي سينما انجام داده است به انعكاس نقطه نظرات خانم <پوران درخشنده> ميپردازيم. |
|
شما جزء معدود كارگردانان خانمي هستيد كه نگاه لطيف و سالمي را به شخصيتهاي فيلمهايتان داريد و خودتان هم كمترين حاشيهها را داشتهايد. دغدغههايتان در اين 20 سال چه بوده با چه هدفي خواستيد كه فيلم بسازيد آيا به دغدغههايتان رسيديد؟
-مادرم معلم بود. ايشان به ادبيات و به حافظ علاقه داشت . چندين بار قرآن را ختم كرده بود معاني آن را ميدانست و ما كتابهاي شعرا را داشتيم. وقتي مادرم در خلوت مينشست و شعر ميخواند من هم دوست داشتم كه ازش بپرسم و ياد بگيرم. او هم توجه من را به شعر احساس كرده بود. وقتي بزرگتر شدم من با ديوان پروين اعتصامي خيلي اخت شده بودم. يك سري اشعاري هم داشتم و مادرم خواند و گفت كه خيلي خوبه كه اين كار را ادامه بدي. در كلاسهاي انشاء موفق بودم. اينجوري توجه بچهها را نسبت به نوشتههايم ديدم و احساس كردم كه ميتوانم بنويسم. علاقهمندي به نوشتن باعث شد كه من نگاه ديگري به اطرافم داشته باشم. مثل پروين اعتصامي كه با توجه به وسايل دور و برش سعي ميكرد مسائل خانوادگي، فقر و بيتوجهي را مطرح كند. احساس آرامش داشتم. اين برميگردد به دوران كودكي من كه در يك خانواده سنتي و مذهبي بزرگ شدم، خانوادهاي كه در آن مردها بيشتر نظامي بودند و زنها همه معلم بودند. در اين شرايط، اينكه دختري مثل من بخواهد برود سينما، در حالي كه در دانشگاه پزشكي هم قبول شده بودم و همچنين در مدرسه عالي سينما و تلويزيون، خيلي براي خانوادهام سخت بود كه بخواهم پزشكي را پس بزنم و بيايم در اين رشتهاي كه دوست دارم تحصيل كنم. اين موضوع براي خانمها سخت بود. حتي يكي دو بار هم ترك تحصيل كردم اما برادرم مرا حمايت ميكرد من بايد به سينما ميرفتم و اين مسئله با آن فضاي خانواده مطابقت نداشت و من الان يادم هست كه در مصاحبه از من پرسيدند كه چه فيلمي را ديدهاي و من گفتم هيچي، تلويزيون؟ نه، تئاتر؟ نه. بنابراين هيچ تجربه و سابقهاي نداشتم. پرسيدند پس براي چي اومدي رشتهي سينما؟ گفتم كه من خيلي به سينما علاقهمند هستم، ادبياتم خوبه و شعر هم ميگويم و همانجا من دو تا از شعرهامو خوندم. آنها به هم نگاه كردند و من پيش خودم گفتم كه ديگه رد شدم! آن سال جمعاً 50 نفر ميخواستند كه من از استان خودم تنها كسي بودم كه قبول شدم. با شكلگيري انقلاب من در خانوادهام آرامش پيدا كردم چرا كه انقلاب باعث شد تا خانوادهام راحتتر رشتهي مرا بپذيرند. (خانواده منظورم فاميل است.) سال حضورم در آن امتحان سال 1350 بود، كه متعاقب آن سه، چهار سال درس خواندم و بعد هم در سال 54 شروع به كار كردم. بلافاصله بايد ميرفتم كرمانشاه چون تلويزيون آنجا افتتاح شده بود و ما چون تعهد داده بوديم كه برويم استان خودمان من هم رفتم كرمانشاه. در آنجا من همهي كارهايي مثل فني، مونتاژ، فيلمبرداري، تهيهكنندگي و... را انجام ميدادم، چون نيرويي وجود نداشت و فارغالتحصيلان همين مدرسه به همراه چند نفر ديگه كه از شهرستانهاي ديگر آمده بودند آنجا را راه انداخته بودند. حدود 2 سال به ساخت مستندات گوناگوني در مورد كرمانشاه مشغول شدم و بلافاصله پس از آن منتقل شدم به تهران و در گروه ايرانشناسي مشغول به كار شدم. يادم ميايد اولين فيلمي كه كار كردم <طاعون> در كردستان بود. فيلم مستندي بود كه در سال 1355 ساختم و بعد باز هم مستنداتي از كرمانشاه و آداب و رسوم مختلف شهرهاي ايران به خصوص غرب ايران را كار كردم و بعد از هم انقلاب هم مسئول آرشيو انقلاب بودم. طي فراخواني هر چه كه مردم از صحنهها و حوادث روزهاي انقلاب داشتند را جمعآوري ميكرديم در همان ايام در ضمن انتخاباتي كه صورت گرفت من مسئول كارگردانان شبكه اول تلويزيون شدم و بلافاصله همه جمع شديم و بچههايي كه براي فيلمبرداري بايستي به جبههها ميرفتند تعيين شدند. اين روند ادامه داشت تا اينكه در سال 65 اولين فيلم سينمايي خودم را به نام <رابطه> و به سرمايهگذاري تلويزيون ساختم. <رابطه> اولين كاري بود كه تلويزيون بعنوان يك فيلم سينمايي ميساخت. اين فيلم توسط بچههايي كه همه فارغالتحصيلان يك مدرسه بوديم ساخته شد، به همراه خسرو شكيبايي و بقيه دوستان و يك تجربهاي بود كه در دوران جنگ واقع شد نكتهي جالب اينكه ما فهميديم كه يك شب موشكباران نميشود و ما هم در اين شب هر چي صحنه شب داشتيم گرفتيم. واقعاً با يك عشقي من اين فيلم را به اتفاق ديگر دوستانم ساختم و بعد از آن هم <پرنده كوچك خوشبختي> را ساختم و... حالا هم كه نگاه ميكنم ميبينم كه كارهايم ادامه همان چيزي است كه آغاز كردم؛ در واقع آن دوران رنجي كه من ميكشيدم از عدم ارتباط آدمها با همديگر بود، آدمها همديگر را حس نميكنند، درك نميكنند. موقعيتها آدمها را شكل ميدهد، آن معرفت وجود ندارد. من هميشه دنبال اين بودم كه اين مسائل را در فيلمهايم نشان بدهم، در واقع قصدم يك جور غبار روبي كردن از روح آدمهايي كه همشان پاك اما غبار گرفتهاند و ما فقط بايد همين غبار را پاك كنيم شايد بشود در آينهي همديگر، خودمان را ببينيم و به اين شكل من وارد سينما شدم.
شما كه نه فيلمي ديده بوديد نه تلويزيون داشتيد پس چطور به سينما علاقهمند شديد كه وارد عرصهي پر خطر آن بشويد ؟
-برايم مسئلهي مهم اين بود كه بتوانم با آدمها ارتباط برقرار كنم. و ميخواستم بدانم كه اين اتفاق چطور ميافتد؟ از يك محيط كوچك شروع كردم تا به يك محيط بزرگ رسيدم. مثلاً زن عموي خودم را كه 30 سال با يكي از آشنايانش قهر بود را آشتي دادم. در آن سن و سال تلاش ميكردم تا اين رابطه را برقرار كنم. ارتباط در سينما خيلي شكل بزرگتري پيدا ميكند. اولين فيلمي كه من ديدم فيلم <بر باد رفته> بود. اين فيلم تأثير فوقالعادهاي روي من گذاشت، تلاشي كه براي وطن و بقا بود. من فكر ميكنم بعد از اين همه سال هنوز همان حس در من زنده است. غير از اينكه آن موقع تازه شروع كرده بودم. همچنين فيلمهاي اساتيد سينما خيلي روي من تأثير داشت. به هر حال من تا آن موقع فيلمي نديده بودم ولي ميتوانستم حساش كنم چون حساش را داشتم. آن زمان خوب يادم است كه حتي برادرم هم مخفيانه ميرفت سينما. بايد تأكيد كنم كه براي من سينما هدف نبود، الان هم نيست. سينما فقط برايم يك وسيله است الان هم دلم ميخواهد شرايط مالي بگونهاي باشد كه بتوانم آن فيلمي را كه دلم ميخواهد بسازم.
انتخاب اسم براي فيلمهايتان فكر ميكنم كه بسيار شاعرانه است و يك حس خاصي پشت آن است، ديدن فيلمها هم يك آرامش خاصي به مخاطب ميدهد. آيا در اين مدت به آن خواستههايتان رسيديد يا نه؟
-من با يك حس پاك وارد سينما شدم ولي اين حس با من نماند چون فضاي سينما را خيلي پاك نميبينم، يعني مقداري ريا داخلش هست. يك شرايطي دارد كه نميتوانم دركش كنم. احساس نميكنم كه همه با دغدغههاي شبيه به انساني آمدند. وقتي نگاه ميكنم و ميبينم كه يك فيلمي ساختم با همين عشق و زحمت اما وقتي ميخواهد اكران شود تك و تنها ميمانم. يعني يك مافيا پشت قضيه هست كه اجازه نميدهد من كارم را بكنم. يعني كسي به خاطر من كاري نميكند. من فكر كردم كه سينما يك مكان مقدس است و واردش شدم. به نظر من سينما جايگاه مقدسي دارد. اما مسائل زيادي پشت پرده وجود دارد. مثلاً اگر فلاني با عشق وارد شده باشد، حتماً بايد به يك جايي وصل شود تا بتواند كارش را به خوبي انجام دهد يا ادامه دهد اگر به جايي وصل نشود به تنهايي فقط بايد خودش، خودش را بكشد بالا. من حداقل 10 سال است ميخواهم <فرنگيس> را بسازم هر دفعه يك اتفاقي افتاده. مثلاً ميگويند اين فيلم شبيه به <روبان قرمز> است اما اصلاً ربطي به آن فيلم ندارد من اين فيلمنامه را با عشقي كه در من وجود داشته نوشتهام. قصهي كسي كه در تمام طول جنگ در آن منطقه بوده، در غرب كشور، اما در هر صورت موفق به ساخت آن نشدم. من فكر ميكنم كه خيليها آن دغدغهاي كه من به خاطرش وارد سينما شدم را ندارند. من الان احساس ميكنم كه تنها، بودن در جنگ كافي نيست. من خودم ناظر بودم و ديدم كه در جنگ چه اتفاقاتي افتاد. اما به نظر من معرفتش و درك آن خيلي مهمتر است. من وقتي نوجواني مثل مهرداد عبداللهي كه يك پسر بچه 13 ساله اصفهانيست را ميبينم كه ميگويد خانواده من همه با آمدنم به جبهه مخالف بودن اما من خودم هر طوري بود خودم را به جبهه رسوندم>، من فكر ميكنم كه يك اتفاق ديگري در آدم ميافتد حداقل اينجا ديدنش براي آدمها لازم است. بيايند و ببينند. يك معرفتي در آن بچه هست و اتفاقي افتاده كه در خيليهاي ديگر نيفتاده. به همين دليل من بعد از اين همه سال كه از جنگ گذشته وقتي مينشينم پاي تلويزيون و آن بچه را نگاه ميكنم از خودم بدم ميآيد كه مني كه دارم براي كودك و نوجوان فيلم ميسازم چرا نرفتم دنبال آن بچه و از زندگيش فيلم نساختم. اما از طرف ديگه ميبينم كه ما هميشه خودمان آمديم طرح داديم. هيچ وقت نشده كه از بالا كساني كه مسئولين اين امور هستند بيايند و بگويند كه مثلاً آقاي فيلمساز شما برويد دربارهي اين وقايع فيلم بسازيد، يا خانم درخشنده شما برو فيلم بساز. اين بودجه، بياييد بسازيد. ما هميشه خودمان آمديم و گفتيم طرح داريم تازه ميبينيم كه نميشود، كارشكني ميكنند و كسي هم دنبال نكرده كه چرا نشده. من اومدم به 10 تا تهيهكننده متوصل شدهام، حتي يك تهيهكننده گفت كه من ميخواهم بروم از فلان جا بودجه بگيرم براي سريال كه متأسفانه اونها گفتند كه ما ديگه بودجهاي نداريم و كلاً لغو شد! احساس ميكنم كه همه چي فقط تشكيلات است. من در همين مجلس افطار انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس كه فيلمسازان جنگ در آن حضور داشتند، به آقاي دهقاني اعلام كردم كه من به شدت به زندگي شهيد رجايي علاقهمندم و دوست دارم كه زندگي اين شهيد بزرگوار را كار كنم، به خاطر اينكه اين آدم هم مظلوم زندگي كرد و هم واقعاً مظلوم از دنيا رفت. تمام زندگي ايشان در مبارزه بود. يا به طور مثال، اگر اعتقاد دارند كه زنها بخش عمدهاي از انقلاب را رهبري كردند و در تمام صحنهها حضور دارند و حق دارند. پس چرا وقتي ميخواهيم فيلمي در مورد زن كار كنيم، اين همه مشكلتراشي ميكنند؟ كدام فيلم جنگي را داريم غير از <هيوا> كه نقش اصلياش زن باشد. با اين همه دشواريها باز من فرنگيس را رها نكردم و زن ديگري را پيدا كردم از شخصيتهايي كه در كتاب شبه صدام به تصوير كشيده بودم كه ماجراي عجيبي دارد اين زن. صليب سرخ را ميبيند فرار ميكند ولي باز او را اسير ميكنند و به اردوگاه برميگردانند. اين زن جزء آن اسرايي است كه اصلاً جايي هم ثبت نشده. به هر حال، دربارهي من براي ساخت فيلم تلاش زيادي كردم اما موافقت نشد. آن آرمانهايي كه ما به خاطرش به سينما آمديم در حد شعار باقي مانده اينها بايد در واقعيت وجودي آدمها باشد نه سر زبان. باز هم وقتي فكر ميكنم ميبينم كه فيلم <بچههاي ابدي> را با عشق ساختم و هيچ بودجهاي نداشتم. براي ساخت <بچههاي ابدي> از يك مؤسسهي خيريه پول گرفتم تا بتوانم بسازم. فيلمي كه بهترين فيلم تماشاگران در جشنواره ميشود در بدترين شرايط قرار است اكران شود، يعني درست در دوران امتحانات، محرم و جشنواره؛ همان اتفاقي كه براي <روِياي خيس> افتاد فيلمي كه با سرمايهگذاري خودم ساخته شد و غير از بدهكاري كه به فارابي دارم چيز ديگري برايم باقي نمانده است.
- البته اين نظر من است كه شما در فيلمهايتان جنسيت را خيلي در نظر ميگيريد كه شايد اين تأثير منفي بگذارد چون خانم رخشان بنياعتماد يا خانم شاهحسيني وقتي كه ميخواهند فيلمي بسازند تمام شرايط را برايشان فراهم ميكنند. شما كه اعلام آمادگي ميكنيد براي ساخت فيلم جنگي 10 سال پيش به عنوان اولين كارگردان زن ميگوييد كه شما را كمك نكردند. مثلاً به آقاي كيومرث پوراحمد توصيه ميشود كه بيا اين فيلم را بساز خب، به هر حال هر كارگرداني دغدغههاي خاص خودش را دارد.
شما فكر ميكنيد كه چرا شرايط را براي شما فراهم نميكنند و شمايي كه داوطلب هستيد را پس ميزنند.
- من اصلاً نميدانم و نميتوانم هيچ ارزيابي انجام بدهم. شايد خدا نميخواهد چون من دارم تلاش خودم را ميكنم از جانب من دارد حركت انجام ميشود ولي علت اينكه چرا نميشود را نميدانم.
آيا واقعاً نميدانيد يا مصلحت نميدانيد كه بگوييد؟
- نه، واقعاً نميدانم.
خيلي مهم است براي اينكه آن موانعي كه سر راهتان بوده و احساس ميكنيد آن كساني كه شعار دادهاند صداقتي پشتش نبوده و اونها به دنبال چيز ديگهاي هستند از اين حربه دارند استفاده ميكنند يا نه چيز ديگري است؟
- من فكر ميكنم صداقت نيست. ما بايد با خودمان صادق باشيم و بدانيم كه در اين مدت كه در اين مسئوليت بوديم چه اتفاقاتي افتاده، چه ساختيم؟ چه چيزهايي را حمايت كرديم؟ من به عنوان يك فيلمساز متعجبم از اينكه يك ميليارد ميدهند به يك آدمي و يك آدم ديگر اين وسط هر چه تلاش ميكند و به هر دري ميزند نميتواند كار كند. شرايط برايش مهيا نيست. چرا اين اتفاق ميافتد. مگه آدمها قرار است كه با همديگر فرق داشته باشند. اگر قرار به فيلمسازي است همه نشان ميدهند كه ميتوانند يا نميتوانند و تواناييهايشان را اگر قادر باشند نشان بدهند، اگر نشان ندادند پس نميتوانند. اينها همه روشن است. چرا تعداد فيلمهاي جنگيان اين قدر زياد نيست كه بتوانيم بگوييم كه اين فيلمها را داريم. البته فيلم زياد داريم ولي فقط چند تايش ماندگار شده. وقتي من از فيلم <ميم مثل مادر> صحبت ميكنم لااقل اين فيلم يك شناسنامهي ايراني دارد (براي اسكار) يك مادر ايراني در آن هست كه از خودش ميگذرد. از يك طرف هم نشان ميدهيم كه اين جنگ با ما چه كرده است! حداقل صداقتي كه در اين فيلم جاري است انكارناپذير است. چند تا فيلم اينطوري وجود دارد. همه ميآيند و حرفهاي خوش آب و رنگي ميزنند خيليها هم از ظاهر حرفها خوششون ميآيد. بعدش هم ادامهاي ندارد. به نظر من بايد يه خونه تكوني درست و حسابي بشود. بايد در مسئوليت آدمهايي كه در جايگاه خودشان توانايي ندارند خونه تكوني بشه. بايد بروند كنار و آدمهاي تازه نفسي بيايند كه واقعاً دغدغه دارند، آدمهاي تازه نفسي بيايند كه واقعاً دلشان ميسوزد. امروز يك نفر از بنياد شهيد به من زنگ زد و گفت كه يك كتابي هست داستان يك دختر 13 سالهاي است در ايلام كه در بمباران پدر و مادرش را از دست ميدهد، چند تا خواهر و برادر كوچك دارد، اين دختر نوجوان آستينها را بالا ميزند و شروع ميكند به زندگي و تلاش و نهايتاً خواهران و برادرانش را به يك موقعيتهاي خوبي ميرساند و الان خودش هم دارد فوقليسانس ميگيرد. گفتند كه شما اين فيلم را كار ميكنيد؟ گفتم كه چرا كار نكنم خيلي هم دوست دارم خوب اين آدمها، آدمهايي هستند كه وجود دارند. اين آدمها را چطور بايد پيدا كرد. اينكه بشينيم و چند نفر از آدمهايي كه آمدند و يك كاري را انجام دادند و ثابت شدند و هميشه هم ماندگارند و با همين آدمها همه چيز دارد به جلو ميرود اينطوري نيست. منظورم از خونه تكوني يعني آدمهايي بيايند كه افكارشان حركت رو به جلو داشته باشد، آدمهايي كه واقعاً بدانند چه كار بايد كرد.
آنها ميدانيد چه ميگويند؟ ميگويند كه ما اين همه كميسيون و شورا ميرويم براي همين خروجي ديگر.
- اينها بايد نتيجه داشته باشد. بايد ديد خروجيش چيه به نظر من خروجيش بايد اين باشد كه الان فيلمسازها به راحتي بتوانند راجع به جنگمان فيلم بسازند.
اگر در جلسه و شورا به اين نتيجه برسند كه خانم پوران درخشنده براي ساخت فيلم جنگ مناسب نيستند، شما چه ميگوييد؟
- بالاخره آن هم مسيري است كه دارند ميروند و جاي بحث دارد، منتهي من فكر ميكنم كه هر كسي باورهايي دارد مثلاً يك فرد مسلمان وظيفهاش اين نيست كه نمازش را بخواند و روزهاش را بگيرد آن شخص در تمام مراحل زندگياش مسئول است در تمام كارهايي كه انجام ميدهد مسئول است. بنابراين اگر آن مسئول اين حس را داشته باشد و يك آدم واقعي باشد ميداند كه مسئول است بنابراين بايد بداند يك حركتي خارج از آن برنامههاي روتيني كه دارد بايد انجام دهد وگرنه فقط به بيراهه ميرود و اينكه اگر كسي در هر موقعيتي كه هست نميتواند مسئوليتش را انجام بدهد، برود كنار و اجازه بدهد شخص ديگري بيايد.
يكي از اعضاي شورا ميگفت كه مثلاً فيلمسازي ميآيد اينجا آسمون و ريسمون را به هم ميبافد كه پول را بگيرد بعد از اينكه فيلم را ميسازد تازه يادش ميافتد كه اين فيلم كجا ميخواهد اكران بشود. براي كي ساخته شده. چه استانداردي را رعايت ميكند. آنها خيلي از راههايش را ياد گرفتهاند و در گزينشهايشان ميگويند كه اين نه، آن آره، شما هم در اين زمان از جمله فيلمسازان موفق هستيد خانمهاي ديگه اين طور نيستند.
- آن مسئولي كه آنجا است اول بايد شناخت درستي نسبت به اين مقوله داشته باشد و فيلمسازها را بشناسد و آگاه باشد نسبت به كار آنها و حداقل از هر فيلمسازي دو تا فيلم ديده باشد. بايد بتواند ارزيابي درستي براي خودش داشته باشد. وقتي همين طور بسته به جلو برود و نه فيلمسازي را بشناسد و نه فيلمي ديده باشد، خب آن شخص چطور ميتواند بيايد براي فرهنگ دلسوزي بكند و بخواهد امكاناتي را بدهد كه اين بحث جا انداختن فرهنگ و مقوله فرهنگي را بهش توجه كند. جنگي كه در اين كشور اتفاق افتاده به همين سادگي نبوده آدمهايي با دستهاي خالي رفتند به مقابله با متجاوز مثلاً من يادم است در منطقه گيلان غرب در حالي كه شايد خيلي از نظاميان هنوز خبر نداشتند، مردم با چنگ و دندان و با چوب و چماق به دفاع از كشور برخاسته بودند. ما اين آدمها را كجا ديديم، چه فيلمي ساختهايم كه نشان بدهد مردم ما دست خالي به نبرد پرداختهاند، چه فيلمي ديديم كه نشان بدهد يك نفر خانم به منطقه آمده و سه نفر از دشمنان كشور را به زمين انداخته ولي هيچكس از اين رشادتها خبر ندارد.
به نظر شما يك چنين چيزهايي وجود داشته؟ به نظر شما زنها چقدر در دفاع مقدس نقش داشتند؟
- بله بوده، به نظر من خيلي نقش داشتند، در همين منطقه گيلان غرب زنها تمام مدت در حال رفت و آمد بودند. ميرفتند در دل كوه و در فرصتهاي كوتاهي كه برايشان پيش ميآمد ميآمدند به خانههايشان و مثلاً نون درست ميكردند و همين را ميبردند آن طرف و در جبهه تقسيم ميكردند. اينها رويدادهايي است كه اتفاق افتاده ولي ما كجا اينها را ميبينيم. شما به شخصيت فيلم <هيوا> نگاه كنيد. <هيوا> واقعاً يك زني است كه در پيرامون خودمان اين زن را ميبينيم. براي همين وقتي ملاقليپور اين فيلم را ساخت با تمام وجود بهش تعظيم كردم و گفتم كه من واقعاً اين فيلم را خيلي دوست داشتم. براي اينكه واقعي بود.
به نظر من خانمها هيچ استراتژي براي خودشان ندارند و خيلي ضعيف عمل ميكنند و وقتي من ميپرسم كه خانمها كجا بودند ميگويند كه نان ميپختند ميبردند آنجا.
- نه اين يك بخشي است من ميتوانم همين طور ادامه بدهم.
حالا قصهي اين <فرنگيس> چيه؟ ميشود برايمان توضيح بدهيد؟
- <فرنگيس>، يك خانمي بود به نام خانم داوودي از ايل كلهر. خودش در ميدان جنگ شلوار كردي ميپوشد با يك كاپشن و ميرود به ميدان جنگ و شروع ميكند به تلاش كردن و پايگاه زدن و اردوگاه را راهاندازي كردن. آدمهاي زيادي را جمع ميكند و وسايل مورد نياز رزمندگان را تهيه ميكند و حتي شستشوي جنازهها و در زير يك غار غسالخانه درست ميكند و حتي خودش ميرود جنازه يك مردي را از دل كوه ميآورد بيرون. اين زنها وجود داشتند. ما زنهايي را داشتيم كه خيلي هدفمند به جنگ آمدند. خود خانم داوودي يا امثال او يا حتي خانم محبي همسر شهيدي كه پسرش از انگليس ميآيد و ميگويد كه ميخواهد راه پدرش را ادامه بدهد و شروع به مبارزه ميكند و اين مادر پا به پاي پسرش در جبههها كار ميكند دار و ندارش را در اين جنگ ميگذارد و لابهلاي همين ماجرا با خانم داوودي و ديگران ميروند براي راهاندازي آن اردوگاهها و كمكرساني به اردوگاهها و رفتن به بيمارستانها.
خوب شما ميگوييد كه از سال 65 فيلمسازي ميكنيد اما 10 سال است كه دنبال ساخت <فرنگيس> هستيد چرا اين فيلم را در اولويت قرار نداديد براي ساخت.
- خب، امكانات مالي نبوده، چون هميشه اين دغدغه بوده اما من فقط اين را ميتوانم در ذهنم داشته باشم. زماني من ميتوانم اين را به صورت فيلم در بياورم كه امكانات مالي داشته باشم و اين اتفاق زماني ميافتد كه من با فراغ بال بروم دنبال اين قضيه. من در مورد <فرنگيس> اين كار را كردم و حداقل 20 تا نوار با زنان گيلان غرب صحبت كردم. زناني كه شوهرانشان، پدرانشان، برادرانشان و يا بچههايشان را از دست داده بودند و خودشان هم در ميدان مبارزه حضور داشتند.
الان شما 21 سال است كه در سينما هستيد در اين 21 سال مشكل مالي شما حل نشده؟
- نه مسئلهي مالي من تقريباً حل شده حتي من فيلمهايي هم با سرمايهي خودم ساختم اما فيلم جنگي سرمايه ميخواهد من خودم به تنهايي نميتوانم اين كار را انجام بدهم. من نميتوانم با 100 تومان وامي كه فارابي ميدهد، بروم يك فيلم جنگي بسازم. همين <گنجشك> را كه با آقاي ملاقليپور و آقاي سرهنگي كار كرديم، به حوزه داديم، به تلويزيون داديم، به فارابي داديم، دلم ميخواهد كار كنم ولي هيچ كدام از اينها هنوز آن تصميم قطعي را كه بخواهند اين فيلم را بسازند نگرفتهاند، شايد به موضوعش حساسيت دارند.
آيا حساسيت دارند يا شما اين طور فكر ميكنيد؟
- نه احساس من اين است. خوب اگر اين نشد قصهي خانم محبي يا داودي را ميسازم.
شما تهيهكننده هم هستيد؟ خوب من باورم نميشود كه براي ساخت اين فيلم پول نداشته باشيد.
- بله هستم، اما پول ندارم. تهيهكننده فقط جلب سرمايه ميكند من براي آن تلاش ميكنم، تهيهكننده حتماً نبايد كه سرمايهدار باشد.
يعني شما الان به تهيهكنندگي به عنوان يك شغل نگاه ميكنيد؟
- به هر حال به عنوان مجري طرح عمل ميكنم. يعني تهيهكنندهاي كه خودش مجري طرح است. تمام فيلمهايي كه ساختم خودم تهيهكننده و مجري طرح بودم.
شما كه ميتوانيد به اين خوبي فيلم بسازيد پس ديگر چه ميگوييد؟
- چيزي نميگم اما من به خاطر علاقهام تا آمريكا رفتم و فيلم ساختم آن هم با دست خالي.
ميدانيد اين سؤال منشأش كجاست، در تواناييهاي شماست. ما ميبينيم اين خانم ميگويد هيچ جا صداقت وجود ندارد، همه ريا ميكنند و... اما اين خانم 20 سال است كه دارد كار ميكند.
- خب، بالاخره اين واقعيتهايي است كه وجود دارد، ولي 20 سال است كه دارم كار ميكنم و تا وقتي كه زنده باشم همچنان كار ميكنم و همچنان اين عشق را دارم و هر تلاشي را انجام ميدهم و بالاخره با چنگ و دندون هم كه شده اين فيلم جنگي را ميسازم. به همين خاطر وقتي <فرنگيس> را رها كردم، رفتم سراغ <گنجشك>. اگر آن هم نشد ميروم سراغ <رجايي> به هر شكل من در رابطه با جنگ فيلم خواهم ساخت.
اين خوب است. به نظر من خيلي فيلمسازان ما با اين هدف براي دفاع مقدس فيلم ميسازند كه پول بگيرند و خيليهايشان با علاقه جلو نميآيند من به عنوان يك مخاطب معمولي هيچ خلوصي در اين فيلمها نميبينم. حالا ميگويند كه مثلاً كجا پول بيشتر ميدهند ولي يك آدمي با دغدغه مثل شما كه 20 سال است كار كرده و معلوم است توانمند بودهايد كه توانستيد تا اينجا پيش بياييد. دوستان از نظر عاطفي نگاه ميكنند ولي من فكر ميكنم كه بيشتر از جنبه توانمندسازي روابط خانوادگي و اجتماعي و توانمندسازي زنان در اجتماع بوده است كه موفق بوديد.
- اين مافيا وجود دارد نميتوانم به شخص خاصي اشاره كنم. شما وقتي ميبيني كه در پخش اتفاقهاي ويژهاي ميافتد، وقتي ميبيني فيلمي كه هنوز پروانه اكران نگرفته از حالا براي پخش برايش برنامهريزي كردهاند اين را ميگويند كه مافيا پشتش هست چه جوري؟ من نميدانم.
اين برنامهريزي شده است؟
- شما فكر ميكنيد كه برنامهريزي نيست، چرا فيلمي كه هنوز پروانه نگرفته در ليست اكران مثلاً ماه ديگه است. اما در نقطهي مقابلش فيلمي كه 6 ماه قبل پروانه گرفته هنوز در ليست اكران نيست؟
خب وقتي كه شما يك پيچ و خم ساده را بلد نبوديد و 10 دفعه زنگ زديد به آقاي رحماني كه من از كجا وارد شوم، تقصير خودتان است ديگر.
- خب من هميشه دوست دارم كه از راه مستقيم وارد شوم، دوست ندارم كه خيلي پيچ و خمها را بروم. مارپيچي وارد شدن حق ديگران را ميگيرد و من حاضر نيستم از روي اين حق بگذرم كه خودم به جايي برسم. من در سينما از زماني كه آمدم يك حقوق بخور و نميري برايم وجود داشته و من هيچ وقت نه به خاطر پول و نه به خاطر شهرت به سينما نيامدم.
اما شما مشهور شديد.
- اگر مشهور شدن در جهت خدمت به مردم باشد ايرادي ندارد، ولي اگر از بابت اين باشد كه من با اين نيت وارد سينما بشوم كه مشهور بشوم اين را هيچ وقت نميپسندم. ولي خوب روابط مردمي من خيلي زياد است. از همه نوع قشري به دفتر من ميآيند. و درست مثل يك دكتر كه باهاش درد دل ميكنند، درد دلشان را ميشنوم. بچه 14 سال ميآيد پسر 20 ساله ميآيد، دختر فلان سن ميآيد، زني كه سه بار ازدواج كرده ميآيد. همه با يك يادداشت از زندگيشان ميآيند و ميگويند كه چه بكنيم من پدرم اينجوريه مادرم اونجوريه. يعني ارتباطات اينجوري در دفتر من زياد هست. خيلي از موارد هست كه ميتوانيد از منشي من بپرسيد. مثلاً همين پريروز دختري زنگ زده بود كه ميخواهد پايش را عمل كند و به پول احتياج دارد و جالبه كه بهش شمارهي من را داده بودند. من سينما، زندگي و ادامه زندگي را جور ديگهاي ميبينم. به همين خاطر اين روابط غلط پشت پردهي سينما و همچنين بيصداقتي به شدت متأثر ميشوم و احساس ميكنم آن چيزي كه ما انتظارش را داشتيم اينها نيست.
شايد اينگونه هم كه شما ميگوييد نباشد و مافيايي وجود نداشته باشد. اينكه يك فيلمي زودتر اكران ميشود شايد به اين دليل است كه مثلاً فيلم <بچههاي ابدي> پوران درخشنده درست است كه جايزه گرفته اما براي سينما جذاب نيست.
- نه، نه. كاملاً دارم ميبينم آيا سينماي ما با اين نيت آغاز به كار كرد تا به اينجا برسد؟
- من فكر ميكنم كه شما بايد به صورت حرفهاي وارد بشي.
- آخه فيلمهاي من اصلاً كمفروش نبودند. مثلاً فيلم <عشق بدون مرز> كه اصلاً هنرپيشه ايراني نداشت و در ماه مبارك هم اكران شد براي خودش 560 ميليون تومان فروخت. من هميشه نيتم اين است كه فيلمهايم پرمخاطب باشد.
شما قبلاً هم به مافيا اعتقاد داشتيد؟
- نه، تا قبل از سال 68 اين اتفاقات نبود از سال 68 به بعد سينما راهش را عوض كرد احساس ميكنم آن موقع سينما خيلي مقدس بود و خيلي از مضامين اهميت داشت ولي الان نه. راه اين است كه اگر خانم فلان و آقاي بهمان را در فيلمت داشته باشي، ميتواني خيلي خوب آن را بفروشي، پس برو يه قصه سر هم كن و فلاني بيايد و فقط برايت برقصد و آن فيلم فارسي قديمي را ازش استفاده كنند تا گيشه تأمين شود! آيا اين هدف ما بوده؟
شما ادعا ميكنيد كه فيلمهاي پرمخاطبي داشتيد. فيلم يا بايد يك فضاي فرهنگي ايجاد كند يا بايد چهارچوبهاي نظام حرفهاي در سينما را بپذيرد. در مرحله اول آن رشد فرهنگي در تماشاگر به وجود نيامده و در مرحلهي دوم مربوط ميشود به بازار، بازار چه ميخواهد، بازيگر خوشچهره پولساز ميخواهد اگر اين نباشد كسي نميآيد ببيند.
- پس چرا در حال حاضر سيدي <روِياي خيس> پرفروشترين سيدي كشور است.
از كجا ميدانيد؟
- من براساس آمار ميگويم. آمار قرن 21. چطور ميشود كه اين سيدي پرفروشي است، اما در سينما چنين اتفاقي نيفتاده چرا؟ در حاليكه من ميدانستم اين فيلم ميتواند مخاطب خودش را داشته باشد و پرفروش هم خواهد بود ولي بدترين زمان را به اين فيلم دادند.
چه كسي اين زمان بد را داد؟
- همين مافيا كه ميگويم.
شما چرا نميآييد وارد محاسبات حرفهاي سينما شويد؟
- من دارم ميگويم كه پس تعهد ما كجا ميرود؟ من به عنوان يك فيلمساز تعهد داشتم كه براي نوجوانان كار كنم، هيچ كس نيامد در اين مورد سرمايهگذاري كند. من سرمايه خودم را گذاشتم، فارابي هم 50 ميليون تومان پول دارد اما فيلم 200 تومان خرجش شد. من احساس كردم كه جوانان دارند از دست ميروند، من از خودم سرمايه گذاشتم. من وقتي اين احساس را دارم نميتوانم بيايم فقط از بازيگران تجاري استفاده كنم. من كه نميخواهم سر مردم را كلاه بگذارم و فقط سرگرمشان كنم. سيستمي كه دارد سينما را اينجوري ميبرد جلو را متهم ميكنم، بالاخره يك وزارت ارشادي وجود دارد و همچنين كساني كه دارند اين نوع نگاه را به پيش ميبرند.
شما در مورد مسائل ارزشي صحبت ميكنيد و كساني كه دنبال مسائل ارزشي هستند.
- تا ارزش را چه بناميم. من دارم ميگويم دوران بلوغ دوران اجتنابناپذير است و پسرها از دخترها موضوعشان خيلي حادتر است و در اين دوران بايد به آنها توجه كرد از پدر و مادر گرفته تا معلم و جامعه. آيندهي هر پسر به اين دوران بستگي دارد من زمينه روانشناختي را خيلي دوست دارم و دلم ميخواهد در اين زمينه كار كنم. تاكنون هم در حد توان به اين مسئله پرداختهام. خوب هيچ كس تا حالا به من كمك نكرده، اگر من اين احساس وظيفه را دارم از طرف چه كسي بايد حمايت شوم؟
خوب 50 ميليون تومان به شما وام دادند.
- من اصلاً براي اين 50 تومان ارزش قائل نيستم من براي چيزي كه ارزش قائل باشم از سرمايه خودم در آن خرج ميكنم. اغلب اين فيلمهايي كه ساخته ميشود از طرف تهيهكننده يك ريال هم رويش نميگذارند. پول را از دولت ميگيرند و اصلاً برايشان مهم هم نيست كه اكران بشود يا نشود، بفروشد يا نفروشد. فقط سودش را ميگيرند. خيليهايي كه در اين باند هستند و يا اصلاً در باند نيستند اما نگاهشان اين است كه آقا بايد از فرصت استفاده كرد. اما من ميگويم كه فرصت را بايد در جهت درست استفاده كرد. بايد به من هم اين فرصت داده بشود تا من هم فيلمي را كه دوست دارم بسازم تا براي من هم شرايط به وجود بيايد تا بتوانم كه پلانهاي مورد نظرم را بدون دغدغه بگيرم. به يك نفر همه چيز ميدهند شش ماه هم طول ميكشد كه فيلمش را بسازد، اما من براي اينكه پولم برسد مجبورم كه يك ماهه فيلم را به انجام برسانم. خوب اين فيلمها با هم فرق خواهد داشت. مضافاً اينكه موضوعات فيلمهاي من هم طوري است كه كسي دنبالش نميرود پس اينجا من ميگويم كه مسئولين امر بايد بگويند مثلاً اين آقاي انجمني كه آمده اين فيلم را ساخته بسيار ارزشمند است و ما بها را به آقاي انجمن ميدهيم و از فيلمهايي كه ايشان ميسازد حتماً حمايت خواهيم كرد، چون اين آقا صداقتش را نشان داده. پول و زندگياش را گذاشته و بعد هم به دنبال مضامين جديد، بكر و مورد نياز جامعه است و در شرايط بسيار سختي هم كار ميكند. اگر ميخواهند پول بدهند، به همه بدهند و بعد با هم مقايسه و ارزيابي كنند نه اينكه يك تهيهكننده و كارگرداني با شرايط بد و امكانات بسيار كم بيايد فيلم بسازد تازه فيلمش هم مورد توجه مردم باشد و ما هم بدترين اكران را بهش بدهيم، بيشتر بسوزانيماش. از بين ببريمش تا ديگه به فكر فيلم ساختن نيفتد. من دارم در يك كليت حرف ميزنم. من يادم است سر <روِياي خيس> ميخواستم يك آپارتمان براي دفتر بخرم آنها ميگفتند 100 ميليون تومان، من حدود 80 تومان پول داشتم، رفتيم و قولنامه كرديم و آمديم خانه. شب ديديم كه چه كار كنم پروانه ساخت فيلم را گرفتهام و به اين موضوع هم خيلي علاقه دارم و از هيچ جا هم نتوانستم پولي فراهم كنم فقط همين 50 ميليون تومان فارابي بود. نهايتاً شب رفتيم دم خونهي فروشنده براي پس گرفتن و گفتم منصرف شدم، بين اينكه دفتر را بخرم يا فيلم را بسازم. آمدم فيلم را ساختم آن هم با كلي ضرر و زيان. اما اين براي من ارزشمندتر است و آرامش بيشتري دارم.
يك سري از فيلمسازان هستند كه ميخواهند فيلمي بسازند كه زود به اكران برود و پولشان را بگيرند و بروند، يك سري هم هستند مثل شما كه مثلاً ميخواهيد كارهاي ارزشي بسازيد. الان دولت بايد چه كار كند. الان هر كدام از سياستگذاران به سمت يكي از اينها كشيده شده آيا فكر نميكنيد كه اين دوران، دوران سختي شما باشد.
- دوران، سختي باشد. ترجيح ميدهم كه سختي بكشم، ولي درست بشود. يك تغييرات خوب به وجود بيايد، سينماي استاندارد معلوم شود، شرايطي مهيا شود تا فيلمسازان با شرايط بهتري فيلمهايشان را بسازند و جلوي آن فيلمسازاني كه كپي ميكنند، گرفته بشه. اصلاً اين نوع فيلمسازي را بذارند كنار. بايد يك سري قوانين شفاف و كارآمد در سينما به وجود بيايد.
ما نشستيم تا بقيه برايمان تصميم بگيرند. دههي 60 را دوران سياه سينما ميدانم. اول بايد اين زن و بچه بيايد فيلم را نگاه كند اما فيلم را باور نميكند بعد به هواي چشم و ابروي هنرپيشهها ميآيند فقط آن بخش سينما ميچرخد ما نه توانستيم كه مخاطب را پرورش دهيم و نه تو نتوانستيم در سينما ارتقاء سليقه ايجاد كنيم. الان اشتباه دوم اين است كه نشستيم ببينيم چه اتفاقي قرار است بيفتد. رفتيم با نماينده مجلس صحبت كرديم ميگويد آنچه به ما مربوط است اين است كه ما فلان مبلغ برايتان در نظر گرفتهايم و فقط همين مقدار است. سينماگر مجبور است كه از همه جا پول بگيرد و سينماگر خيلي خار ميشود و اين درست نيست.
- زماني كه حداقل بهشتي و... بودند براي انديشه ارزش قائل بودند. بعد از آن همه چيز تغيير كرد.
ديروز نماينده مجلس آمده بود ميگفت چند نفر پاشيد بياييد مجلس و دنبال كار خودتان را بگيريد. اما متأسفانه وقتي سينماگران ميآيند اينجا فقط به فكر خودشان هستند و ميگويند كه آقا اين مبلغ را بده من كه بروم فلان فيلم را بسازم و آن نماينده ميگويد كه سينماگر اول بايد بيايد زمينهي فرهنگي را به وجود بياورد. خود شما به عنوان يك سينماگر مينشينيد يك جا، قاطي خانه سينما نميشويد، قاطي اتحاديه تهيهكنندگان نميشويد، صداي شما به گوش من نميرسد بعد هم به فيلمتان نوبت اكران نميدهند ديگر.
- به هر حال من فكر ميكنم كه خيلي كار كارشناسي لازم هست، بايد نشست و يك تعريف ديگري از اين ماجرا كرد. من فكر ميكنم كه خود فيلمسازان به تنهايي نميتوانند اين كار را انجام بدهند.
حالا با اين شرايط فكر ميكنيد كه اگر فيلم جنگي بسازيد بهتر ميشود؟ آيا ضرورت اين كار وجود دارد؟
- اين حس من است، من فكر ميكنم كه براي جنگ بايد كاري بكنيم. من كار سفارشي نميخواهم بكنم. خودم اين كار را دوست دارم حالا آن نشد يك كار ديگر. به هر حال دلم ميخواهد كاري كه دوست دارم را بسازم و كمي هم از نظر مالي آرامش داشته باشم.
شما به عنوان يك فيلمساز مستقل بايد بتوانيد خودتان هزينه مالياش را فراهم كنيد اگر بخواهيد يك فيلمساز مستقل باشيد بايد اين شرايط را قبول كنيد و هر سه سال تقريباً يك فيلم بسازيد.
- من 10 سال است كه فيلم نساختم. آره قهر كردم. از سال 69 تا 78 هيچ فيلمي نساختم. خودم زمان را از دست دادم، اما واقعيتش اين است كه من فقط با خودم مبارزه كردم و هيچ تغييري نتوانستم به وجود بياورم و ديدم كه اصلاً مهم نيست كه پوران درخشنده فيلم بسازد يا نسازد. با سختي دوباره تلاش كردم كه ادامه بدهم.
اصلاً چرا سينماي جنگ؟ مگه شما جنگ طلبيد؟
- نه اصلاً به جنگ و خشونت ربطي ندارد من از صلح بيشتر خوشم ميآيد. راجع به جنگ و جنگافروزي كه نيست راجع به آدمهايي است كه از دست رفتهاند. آدمهايي كه با تمام معرفت زندگيشان آمدند و كاري كردند كه الان ما اينجا بنشينيم. من از جنگ متنفرم. به پشت سرم نگاه ميكنم و ميبينيم در اين جنگ ما چه كساني را از دست داديم از آن طرف الان همين انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس داره چه كار ميكنه، دفتر حفظ نشر آثار چه كار ميكنه؟ منظورم اين است كه اصلاً كاري نميكنند.
شما معتقديد كه آيا بايد انجمني وجود داشته باشد براي حمايت از شما و ديگر فيلمسازان يا نه، معتقديد كه همان حركات خودجوشي كه اكثراً به وجود ميآيد كفايت ميكند؟
- به نظر من بايد همچنان حمايت مالي وجود داشته باشد، چون سينماي ما يك سينماي دولتي است و همين طور هم دارد بدتر ميشود. ولي من فكر ميكنم كه بايد دست بخش خصوصي را گرفت و اجازه داد كه اين بخش فعال شود.
يعني انجمن بايد سياستگذاري كند؟
- نميدانم شايد حركات خودجوش را بايد كمك كرد. ولي يك جايي بايد باشد كه بيايد و حمايت كند، مثل همين انجمن و امكانات مالي را فراهم كند. به نظر من يك بخش جدايي براي اين كار شايد اصلاً لازم نباشد همهي اينها ميتواند در يك جا جمع شود، ولي يك جاي تعريف شده.
آن جاي تعريف شده ميتواند انجمن باشد و آيا در روش كار انجمن ايرادي ميبينيد كه ده سال پشت يك فيلم مانديد.
- من فكر ميكنم وقتي فيلمسازي ميآيد، براي ساخت يك فيلم و طرحي ميآورد وقتي انجمن ميبيند كه فلاني طرحي دارد بايد به آن شخص زنگ بزند و بگويد كه آيا ما ميتوانيم كمكتان كنيم؟ اينجا براي چي تشكيل شده، وظايف انجمن در كجا تعريف شده، اصلاً اين انجمن چند تا فيلم ساخته.
پارسال 6 تا فيلم جنگي ساخته شد كه 5 تاي آن تحت حمايت انجمن بود.
- چقدر آن فيلمها با مضامين، فيلم دفاع مقدس بوده است؟
نظرتون راجع به <پاداش سكوت>، <اتوبوس شب>، <سنگ، كاغذ، قيچي> و...
- فيلم <اتوبوس شب> يك سر و شكلي داشت، <پاداش سكوت> را خيلي نپسنديدم، <سنگ، كاغذ، قيچي> اصلاً موضوعش دفاع مقدس نبود و تبليغ نيروي انتظامي بود. من <اخراجيها> را هم نپسنديدم ...
ما از فيلمسازي در مورد اين موضوع سؤال كرديم و گفت كه فيلم دفاع مقدس فقط بايد از جنگ دفاع كند، اصلاً نبايد آن را تخريب كند نظر شما چيه؟
- نه، سينماي جنگ بايد به واقعيتهاي جنگ بپردازد. در غير اين صورت ضد دفاع مقدس است.
شما از يك طرف ميگوييد كه از جنگ متنفريد و از طرف ديگر ميگوييد كه مردم را براي دفاع بايد تشويق كرد.
- بله متنفرم، ولي وقتي به من حمله كنند من موظفم كه از خودم دفاع كنم. من از صداقت خوشم ميآيد آدمهايي كه صادق نباشند و در اين مسير كار كنند به جنگ لطمه ميزنند.
بعد از جنگ، در اوايل، فيلمسازان ميآيند و رزمندهها را آسماني ميبينند و مجسمههايي از آنها ساختند اما الان همهي آنها را دارند خراب ميكنند و خود مينها را رزمندهها ميگذارند و حالا اين رزمندهها خيلي زميني و متفاوتتر ميبينند.
- اين شرايطي كه خيلي دست نيافتني است مثل فيلمهاي اوليه و همين طور نگاه فيلمهاي الان هيچ كدام درست نيست. آدمهاي واقعي جنگ خيلي ملموستر از اين بودند كه الان در اين فيلمها هست اينكه بخواهيم آن واقعيتي را كه وجود داشته تخريب بكنيم، درست نيست. اينكه آن واقعيت چقدر ملموس است. نشانه مقدس بودن اين نيست كه آن شخصيت فقط نماز بخواند، بلكه ما آدمي را ميبينيم كه مخلص است. با تمام وجودش دارد مبارزه ميكند. همه جور آدمي در جبهه وجود داشته و همهي آنها با باورشان به جنگ رفتند و اين براي ما مقدس است. آن پسر بچه در <اتوبوس شب> را قبول ميكنم، او آدم صادقي است.
فرض كنيم كه شما به جاي آقاي شرفالدين شديد رئيس انجمن. براي سينماي جنگ چه خواهيد كرد؟ چه ايدههايي داريد؟
- من اول از همه يك سري پژوهشگر و محقق را به تمام نقاط ايران ميفرستم و به جستجوي واقعيتها ميپردازم. اين واقعيتها بايد ثبت بشه. اين وظيفهي هر كسي ميتواند باشد، اما به هر حال من اين كار را انجام خواهم داد. يعني فيلمهاي واقعي از جنگ را به نمايش ميگذارم و به همه هم يكسان امكانات ميدهم كه بروند اين كار را انجام بدهند. به هر حال از 20 تا فيلم ميتوانيم 3 تا فيلم خوب و ماندگار بسازيم و بايد در بازتاب و انعكاس حوادث و اسرار جنگ صداقت داشت.
هستند كساني كه انسانهاي صادقي هستند و خيلي كارها را ميخواهند انجام دهند اما بعد از اينكه به پست و مقامي ميرسند همه چيز را فراموش ميكنند.
- بله، خب اين خصلت خيلي از ماهاست بين 20 نفر ممكن است فقط 5 نفر آدم درست باشند كه 5 تا نگاه تازه در مورد اين ماجرا داريم. به هر حال فيلمهاي مستندي در آرشيو هست كه كسي نرفته اين فيلمها را ببيند و در مورد جنگ تحقيق كند، بايد رفت و ديد. |
|
|
|
|
|
بولتن جشنواره فيلم شهر - اسفند87 |
بولتن جشنواره فجر 27 - 21 بهمن 87 |
|